❤ شَهیدِ قَرنِ 21 ❤

سلام
خوشحالم که به اینجا اومدید.
در قسمت لینک "درباره شَهیدِ قَرنِ21"شرحی درباره زندگانے خودم و معرفے وبلاگم دادم .
جهت اطلاع!
^دانلود واستفاده از عکسها بهمراه لوگو بلامانع است.


«حَوِّل حالَنا اِلی اَحسَنِ الحال»
.: التماس دعا :.

آخرین نظرات
  • ۲ تیر ۹۶، ۲۳:۵۶ - س _ پور اسد
    ✔✔
  • ۲ بهمن ۹۵، ۱۱:۴۴ - ... یک بسیجی ...
    یاحق

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۳۰تیر
سلام به شما..
ببخشید بخاطره مشغله های مختلف نتونستم بیام بنویسم...
خیلی حرف در قسمت بازیها دارم به همون روش قبلی(گفتگو و نقد توسط شما).فعلا دراین حد که هرچی پیش میره و زمان میگذره هشدار این قسمت از آیه قران را بیشتر احساس میکنم " ولاتتبعوا خطوات الشیطان..."
دعا کنید به زودی بتونم  با کُلی مطلب بیام و اینجا بنویسم...
التماس دعا

شهیدِ گمنام
۱۹تیر


برادرم ! تو مدافع حرم بانو زینب (س) باش و من مدافع چادر بانو فاطمه (س) می شوم . اجتماع و راهپیمایی عظیم مردمی ،وعده ما : روز دوشنبه 21 تیر ماه ساعت 17:30سی و سه پل- ابتدای چهارباغ بالا

شهیدِ گمنام
۰۶تیر

امام علی(ع):

گویی مرگ بر غیر ما نوشته شده،و حق جز بر ما واجب گردیده،و گویا این مردگان مسافرانی هستند که به زودی باز می گردند،درحالی که بدنهاشان را به گورها می سپاریم،ومیراثشان را می خوریم،گویا ما پس از مرگِ آنان،جاودانه ایم!.آیا چنین است،که اندرز هر پند دهنده ای از زن و مرد را فراموش می کنیم و خود را نشانه ے تیرهای بلا و آفات قرار دادیم؟




پ.ن:خدایا ببخش ما را که از قبور گذشتیم و خیال کردیم مرگ برای همسایه است...
خدایا مرا ببخش که یاد مرگ می توانست زندگیم را سروسامان دهد اما فراموشش کردم....
خدایا مرا ببخش...خدایا منی که زندگیم به یک پشه و کمتر از آن بند است...منی که با یک سوزن کشته می شوم...منی که از آبی گندیده پا به عرصه دنیا گذاشته ام ودر نهایت نیز لاشه ای می شوم.که همه از من می ترسند،و خواهان خاک کردن منند چرا که از مرگ می ترسند و بوی گَندَم آزارشان میدهد...
یا رب ارحم ضعف بدنی...

حکمت۱۲۲ نهج البلاغه
شهیدِ گمنام
۰۳تیر


می توانست به نامحرم نگاه کند اما چشم فرو بست!


گاهی نگاهی برای اینکه بی ادبی نشود...باز به خودش سخت می گرفت...وشیطان نیز او را در منگنه وجدان قرار می داد...

میدانست گاهی شکست می خورد ...خودش را تنبیه می کرد

اما به خودش امیدواری میداد...آفرین الان میتونستی نگاه کنی به خاطره خدا ،به خاطره خودت نگاه نکردی...آفرین.


گاهی خسته می شد باخودش میگفت: خب چه اشکالی داره مگه من نگاهم منظور داره؟خودش هم جواب میداد: والله نه...

دنبال دلیل محکمتری در وجودش میگشت:اها پیدایش کردم...سوره نور...یه دلیله دیگه ...همونی که دوس داری یه روزی ببینیش دلیل همه ی ندیدن های توئه....

آروم شد...



عایا حتما باید چیزی حرام باشد تا ما از آن دست بکشیم؟؟

عایا حتما باید بما همه چی را بگویند...همه چیه همه چی را!!!؟اون وقت نمیشویم قوم بنی اسرائیل...


شهیدِ گمنام