۲۵مرداد
درمنزل جناب شیخ بودیم،هنگام بیرون آمدن از در حیاط ،ابتدا ایشان خارج شد و من هم به دنبال ایشان بودم.زنی از آنجا می گذشت با مانتوی عنّابی رنگ و آرایشی آنچنانی و گیسو فروهشته برپشت.
جناب شیخ به من گفت:ببین!....
وقتی او را نگاه کردم دیدم زمین،مانند مس گداخته است، و همان زن بدون پوشش ایستاده و از هر تار موی او آثار ناپاکی شهوت(مادّه شهوانی)می ریزد و شعله ور می شود(گُر می گیرد)مانند قطرات بنزین که بر روی آتش بریزد.
وقتی چنین صحنه ای را دیدم،جناب شیخ"ره"بمن گفت:روح او(آن زن)را به اندازه ی هزار آدمِ واجب الجهنم عذاب می کنند!
زندگی سرشار از خوشبختی رو باید«ساخت»
نه اینکه آن را مثل جایزه شانسی به طور اتفاقی و تصادفی پیدا کرد
برای داشتن زندگی خوب مبارزه کنیم...