آمــاده هستیــــ؟
جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۳ ق.ظ
آه!زمین چه اجساد عزیز و خوش سیمایی را که با غذاهای لذیذ و رنگین زندگی کردند،و در آغوش نعمت ها پرورانده شدند به کام خویش فرو برد.
آنان که می خواستند با شادی غم ها را از دل برون کنند و به هنگام مصیبت با سرگرمی ها صفای عیش خود را برهم نزنند،دنیا به آنها و آنها به دنیا می خندیدند،و درسایه ی خوشگذرانی بی خبر بودند که روزگار با خارهای مصیبت زا آنها را درهم کوبید و گذشتِ روزگار توانایی شان را گرفت.
مرگ از نزدیک به آنها نظر دوخت،غم و اندوهی که انتظارش را نداشتند آنان را فرا گرفت و غصه های پنهانی که خیال آن را نمی کردند در جانشان راه یافت.در حالی که با سلامتی انس داشتند،انواع بیماری ها در پیکرشان پدید آمد ،هراسناک به اطبا ،که دستور دادند گرمی را با سردی و سردی را با گرمی درمان کنند روی آوردند،که بی نتیجه بود،زیرا داوری سردی گرمی را علاج نکرد و آنچه برای گرمی به کار بردند سردی را بیشتر ساخت و ترکیبات و اخلاط،مزاج را به اعتدال نیاورد،جزآنکه آن بیماری را فزونی داد،تا آنجا که درمان ککنده خسته،و پرستار سرگردان،وخانواده از ادامه بیماری ها سست وناتوان شدند،و از پاسخ پرسش کنندگان درماندند،ودرباره همان خبر خزن آوری که از او پنهان می داشتند در حضورش به گفتگو پرداختند...
فرازی از خطبه221 نهج البلاغه - مرحوم دشتی
التماس دعا...
التماس دعا...
۹۵/۰۳/۲۱